سریال ترکی آپارتمان بی گناهانسریال ترکیه ایفرهنگ و هنر

خلاصه داستان قسمت ۸۶ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

[ad_1]

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۸۶ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۸۶ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۸۶ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۸۶ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

نریمان کنار کوچه ای ایستاده و با خشم و عصبانیت ریمل چشم هایش را پاک میکنه و با خودش میگه الان تو نمیگفتی فکر کردی من خودم به عقلم نمیرسه که پاک کنم؟ ناجی او را میبینه و به سمتش میره و بهش میگه چیشده؟ نریمان بهش میگه چطور میتونی همچین آدم بی رحم و سنگدلی را دوست داشته باشی؟ همیشه جنبه های بد ماجرارو میبینه فکر میکنه تا یخورده به خودم برسم واسه اینه که بقیه منو نگاه کنن، من دیگه خسته شدم من برده اش نیستم و با گریه میره‌. هان تو شرکت حواسش سرجاش نیست که اسد میفهمه و سعی میکنه باهاش حرف بزنه ولی هان میگه چیزی نیست فقط دیشب نخوابیدم. اسد با گلبن تماس میگیره و باهاش قرار میزاره تا برن باهمدیگه چای بخورن، گلبن ذوق میکنه و خوشحال میشه.

صفیه پیش گلبن میره که گلبن بهش میگه تولدت مبارک آبجی، صفیه میگه یادت بود؟ راستی با ناجی برنامه سورپرایز و از این چیزا انجام ندین که گلبن میگه نه بهم هیچی نگفته فکر نکنم برنامه ای داشته باشه که صفیه تو دوقش میخوره و میگه اصلا نباید هرروز هرروز سورپرایز کنه که چه خبره بهتر و میره سراغ کارهاش. غمزه به نریمان میگه دوست دارم با پدر اگه آشنا بشم اصلا منو به خانواده اش نمیگه، نریمان میگه شاید دوست نداره خب. غمزه میگه باید به کاری کنیم که تو عمل انجام شده قرار بگیره. نریمان ماجرارو با اگه درمیان میگذارد. اگه به نریمان میگه میترسم بابام کاری کنه که خجالت زده بشم. صفیه به گلبن میگه امروز تو غذارو درست کن که گلبن قبول میکنه و از طرفی با خودش میگه چی درست کنم که به سر قرارم لا اسد برسم؟ صفیه دنبال لباسی مناسب روز تولدشه که یاد گذشته ها میوفته که مامانش اصلا دوستش نداشت.

ناجی میره دم در خانه صفیه میره. صفیه جا میخوره و میگه من آماده نیستم هنوز ناجی بهش میگه چشمات فقط واسه من کافیه جای دوری نمیریم همین پایین و باهم به طبقه همکف ساختمان میرن. ناجی با صفیه درباره نریمان و رفتارش با او حرف میزنه که صفیه عصبی میشه و باهم بحث میکنن و در اخر بهش میگه اگه تو خیلی رفتار بلدی برو واسه دخترت پدری کن، ناجی با ناراحتی از اونجا میره. گلبن لباس پوشیده و داره میره که صفیه وارد خانه میشه. گلبن بهانه ای پیدام میکند که میخواد بره خرید واسه درست کردن غذا، صفیه میگه به بایرام بگو، گلبن میگه نه اون بلد نیست خودم میرم همان موقع تلفن گلبن زنگ میخوره و صفیه میفهمه که اسد هست. باهاش دعوا میکنه که دوباره توهم زدی که دوستت داره؟ گلبن میگه ایندفعه خودش زنگ زده گفت چای بخوریم، صفیه جا میخوره.

هان به اینجی میگه که باید حرف بزنیم هان از خوشحالی میگه کی کجا باشم؟ اینجی واسش لوکیشن میفرسته. باهمدیگه حرف میزنن و اینجی بهش میگه من فقط یه راه واسم مونده اینم اینکه بری پیش دکتر تا درمان بشی هان میگه اگه نرم؟ اینجی به چشماش نگاه میکنه و میگه خودت میدونی، هان عصبی میشه و میره. اگه به باباش زنگ میزنه و میگه ما نیم ساعت دیگه میخوایم بیایم اونجا دوستم میخواد باهات آشنا بشه، پدرش خوشحال میشه ولی بعد استرس میگیره چون در حال خوردن الکل بوده. اسد و گلبن سر یک میز میرن و میشینن. از دوران کودکی حرف میزنن و گلبن درباره اش چیزهایی میگه که اسد شوکه میشه و ازش میپرسه اینارو از کجا میدونی؟ گلبن بهش میگه چون از پشت پنجره میدیدمت.

ولی اسد میگه من اصلا چیزی یادم نیست ازت، گلبن بهش میگه آخه اون دختر قد بلنده رو دوست داشتی پیش اون بودی دیگه. اسد از این همه توجه گلبن به خودش حیرت زده میشه و بهش میگه هرازگاهی بریم بیرون دور بزنیم بگردیم؟ گلبن با تعجب میگه با من؟ تو این همه دورت دوست داری که باکلاسم هستن با من بیای مسخره ات میکنن. اسد بهش میگه عیبی نداره منو از بچگی مسخره میکردن که مثلشون نبودم البته خیلی خوب شد چون اگه مثل اونا میشدم هیچ وقت نمیفهمیدم که تو چقدر خاصی. گلبن از شدت فوران احساساتش قلبش تند تند میزنه که به بهانه تولد صفیه میره. اگه با غمزه و نریمان به خانه شان میرن که متوحه میشن پدرش الکل خورده و اگه میریزه بهم که زیر قولش زده. غمزه و اگه به آشپزخانه رفتن واسه دم کردن چای که پدر اگه به نریمان میگه غمزه دختر خوشگلیه ولی اگه تورو دوست داره چرا بهش جواب رد دادی؟

غمزه و اگه اینارو میشنون و غمزه با ناراحتی از خانه میرود. اگه با عصبانیت میگه ای کاش انقدر بخوری که بمیری و میره. صفیه میز شام را چیده و میگه اینا پس کجان؟ گلبن میگه که همه شام بیرون میخورن کسی خونه نیست و به اتاق پدرش میره و میگه بابا نیست تو اتاقش با نگرانی همه جارو میگردن که بایرام میگه دیدم میرفت بالا. صفیه و گلبن از ترس به سرعت بالا میرن و وقتی به واحد بالا میرن میبینن که همگی اونجا جمع شدن و برای صفیه جشن تولدی گرفته اند. صفیه حسابی شوکه میشه و گلبن بهش میگه همه این کارها کار بابا بوده، صفیه ذوق میکنه و میگه یادت بود بابا؟ پدرش تایید میکنه و تولدشو تبریک میگه و کادوشو بهش میده. همه میان و کادوی خودشونو بهش میدن. هان به اینجی میگه فورا نه ولی کم کم بهش فکر میکنم تا برم پیش دکتر و همدیگر را به آغوش میکشن و آشتی میکنن.

اسرا تو خانه اش در حال حمام کردن است که صدایی میشنوه و فکر میکنه اینجیه ولی وقتی میگرده خانه را میبینه کسی نیست به حمام برمیگرده که یه مجسمه یونانی اونجا میبینه و میگه مطمئنم همچین چیزی اینجا نبود و حسابی میترسد. فردای ان روز اگه به اتاق پدرش میره که هم عذر خواهی کنه هم بیدارش کند اما میبینه تکان نمی خورد و میفهمه که مرده‌ اگه داد میزنه و گریه میکنه . اینجی به هان میگه یه روانپزشک پیدا کردم زنم هست و درباره اش حرف میزنن که صفیه فکر میکنه اینجی میخواد همه ی اونارو به تیمارستان ببره.

صفیه فریاد میزنه و شروع به توهین کردن به اینجی میکنه اینجی میره جلوش و میگه تو بعد از مادرت بدترین اتفاقی هستی که واسه این خانواده افتاده که صفیه سیلی محکمی بهش میزنه. اینجی با عصبانیت به طرف در میره که اگه و پدربزرگش را میبیند و با گریه کردن اگه متوجه میشه. صفیه به بد و بیراه گفتنش ادامه میده که اینجی تحملش تمام میشه و با همان کفش های بیرونش به خانه میره و روبروش می  ایستد و از ته دل فریاد میزند که خفه شو بسه و سرجاش مینشیند و گریه میکنه..

[ad_2]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا