دسته‌بندی نشدهسریال ترکی حلقهسریال ترکیه ایفرهنگ و هنر

خلاصه داستان قسمت ۳۶ سریال ترکی حلقه + تصویر

[ad_1]

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۶ سریال ترکی حلقه می باشید. این سریال ترکیه ای درام عاشقانه و اکشن در سال های ۲۰۱۸ تا ۲۰۱۹ ساخته شده است. شرکت تولیدکننده سریال حلقه Es Film است و کارگردان آن زیبا و پلیسی ولکان کوچاترک می باشد. نویسندگان سریال نیز Aziz Tuna C و Selim Bener و Ali Demirel هستند. به نظر می رسد در این سریال شاهد درگیری شخصیت ها با موضوعاتی همچون پول، عشق، مرگ و قتل خواهیم بود. خلاصه اینکه، این سریال به نظر یک درام عاشقانه و جنایی جذاب با مضامین پیچیده اجتماعی به نظر می رسد.

قسمت ۳۶ سریال ترکی حلقه
قسمت ۳۶ سریال ترکی حلقه

قسمت ۳۶ سریال ترکی حلقه

آلتان را به یه خونه دیگه جدا از اداره پلیس میبرن. اونجا بهار با مافوقش بالاسر آلتان میرن و بهار بهش میگه که باید بهمون بگی که از کی داری بهشون خدمت میکنی؟ سپس بعد از کمی صحبت کردن بهش میگه که دیگه باید با ما کار کنی و ارتباطتو باهاشون قطع نکنی بهشون زنگ میزنی و قرار میزاری! آلتان میگه نمیشه همیشه اونا با من تماس میگیرن بهار میگه پس تا وقتیکه اونا باهات تماس بگیرن اینجا میمونی چاره ای نیست. جهانگیر با کان به بیمارستان روانی ها میره و بهش میگه که اینجا بود که فراموشش من شروع شد کان میگه پشتش کی بود؟ جهانگیر میگه هالیت، کان جا میخوره و میگه پدر ایرم؟ جهانگیر تایید میکنه. مافوق بهار بهش میگه که خیلی باید مراقب باشی تنها مامور قابل اعتمادم تویی نمیخوام تو و از دست بدم فرمانده جمال هنوز خوب نشده! بهار میگه باشه. کان و جهانگیر پنهانی وارد ساختمان روانی میشن اونجا کان بهش میگه که من میدونم پشت این بیمارستان کیه، حلقه! جهانگیر میگه تو از کجا میدونی؟ کان میگه آلتانی که شناختی اینجا بوده واسه حلقه کار میکنه از طرفی وکیل هارچ زیر و بمتو بهتر از خودت میدونه اینا اتفاقی نیست فقط گفتم که بدونی اونجا چی در انتظارمونه.

انها وارد میشن که ادم اونارو تعقیب میکرده و به ایلهان سریعا خبر میده او با شنیدن مکانی که اونجا رفتن بهم میریزه و میگه کاری نکن تا من بیام اونجا. کان و جهانگیر به اتاق دکتر میرن و جهانگیر خودشو معرفی میکنه آنها پرونده جهانگیر میخوان که ببینن چه بلایی سرش اومده که کان متوجه میشه میخواد دستش بره رو دکمه آژیر زیر میز که جلوشو میگیره و ازش میخوان ببرتشون به اتاق هالیت. آنها وقتی به اونجا میرسن میبینن که هالیت اصلا حتی نمیتونه حرف بزنه کان ازش میپرسه چیکارش کردین؟ که یهو دکتر یه چیزی میخوره و رو زمین میوفته. کان و جهانگیر سعی میکنن از اونجا با هالیت بیرون برن که گیر میوفتن و مامورها اونارو بیهوش میکنن و تو یه اتاق میندازن. چنگیز تو حیاط پشتی همون بیمارستان با چاتای قرار گذاشته. چاتای زودتر رسیده و به آدم هاش گفته که هرکدوم سرجای خودشون برن تا پدرشو گیر بندازه وقتی چنگیز میاد با سیاست رفتار میکنه و به خیاط میگه مجازت تو پاداشه چون وقتی گیر پلیس افتادی چیزیو لو ندادی از طرفی به اسکندر میگه چه حسی داری وقتی بالاخره منو دیدی؟ اسکندر باهاش کمی حرف میزنه که بعد از چند دقیقه ایلهان اونجا میاد.

اسکندر میگه تپلی تو هم که اینجایی! چاتای میگه چرا همه رو اینجا جمع کردی بابا؟ فکر میکردم این ملاقات بین خودمونه! چنگیز میگه بی عدالتی میشد اگه ایلهان منو نمیدید! واسه همین بهش گفتم بیاد اینجا چاتای میگه من شنیدم یه پسر دیگه دارم اون کیه؟ چنگیز میگه میخوای چیکار که بدونی؟ چاتای میگه بالاخره همه کسانی که اینجان میخوان بدونن که سرنوشت حلقه بعد از تو چی میشه؟ چنگیز میگه من هنوز نمردم! سپس بعد از کمی بحث و دعوا چاتای میگه اینجا میفهمی که دیگه قدرتی نداری! و یه بشکن میزنه اما میبینه که اتفاقی نمیوفته چنگیز به یه اشاره میریزن سرش و بهش میگه که تو پسرمی نمیکشمت ولی مجازات میشی و از ادم هاش میخواد تا اونو تو بیمارستان روانیا نگهش دارن چاتای داد میزنه و میگه خودم میکشمت! بعد از رفتن همه چنگیز به داخل میره و به حمیرا میگه بیا اینجا. حمیرا وقتی میرسه در اتاقو باز میکنه که میبینه چاتای، جهانگیر، کان بیهوشن. چنگیز میگه بچه ها اینجان ولی یکیشون سالم میاد بیرون که حلقه رو اداره کنه و جانشینم بشه اون یه نفرو تو انتخاب میکنی! حمیرا اشک میریزه و با چشمانی اشکی به اونا نگاه میکنه…..

بیشتر بخوانید:

۰ ۰ آرا

امتیازدهی به مقاله

[ad_2]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا