دسته‌بندی نشدهسریال آتش سردفرهنگ و هنر

داستان کامل قسمت 14 سریال آتش سرد از شبکه دو

[ad_1]

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت چهاردهم سریال آتش سرد به کارگردانی رضا ابوفاضلی و به تهیه کنندگی علی مهام که در ۳۰ قسمت ساخته شده است را می خوانید، با ما همراه باشید.

قسمت چهاردهم سریال آتش سرد

حاج احمد وکیل محسن به خانه آن ها رفته و فیلم درگیری علیرضا و بابک را می بیند و می گوید اگر اتفاقی بیوفته پای علیرضا ناجور گیره و می توان نگرانی را در چهره همه آن ها دید…

آزاد از جاش بلند میشه تا به خانه برود و به خاطر اتفاق هایی که پیش اومد کلی ازشون عذرخواهی می کنه، علیرضا و اسرا به استقبال آزاد می روند، امیر در حیاط است و فیلم درگیری را نگاه می کند که آزاد باهاش خداحافظی می کنه و میره…

آزاد بعد از بیرون اومدن تو ماشین نشسته با حال خرابی گریه می کند و محکم روی فرمون مشت می زند، اسرا هم بدتر از او پشت در خانه نشسته و اصلا خوب نیست…

حاج احمد در خانه با علیرضا و محسن حرف می زند و به علیرضا میگه کاش این دو روز گم و گور نشده بودی، محسن هم روی دستش می کوبد و از او می پرسه اصلا کجا قایم شده بودی که علیرضا هیچی از ویلا نمیگه و میگه تو ماشین از این خیابون به اون خیابون…

علیرضا به خونه رفته و می خواد با پدرش حرف بزنه، مادرش سعی می کنه جلوی او را بگیرد ولی سعید هم با سر و صدای آن ها جلو میره و شروع به حرف زدن می کنه و به آزاد میگه یا باید طرف من باشی یا طرف محسن که اگر اون و انتخاب کنی باید دور من و خط بکشی… سیما هم که اوضاع را مساعد نمی بیند شروع به گریه می کنه و با داد ازشون می خواد بس کنند و می رود…

سه روز دیگر تولد علیرضا است و مریم هدیه اش که یک انگشتر است را زودتر بهش میده و علیرضا هم ازش قول می گیره که تا برگشتنش نقاشی بچشون و تموم کنه…

حال همه در خانه خراب است و هر کدام به نحوی ناراحتیشون و نشون میدن و علیرضا هم از همسرش خداحافظی می کند که مریم میگه دل بدرقه اتو ندارم و همان جا می نشیند، همه در خانه از او خداحافظی می کنند و محسن پدرش هم مسئول بردن او تا کلانتری است…

پویا تو ماشین نشسته و زاغ سیاه خونه محسن را چوب می زند و از لحظه رفتن آن ها هم برای سعید فیلم می گیره، سعید با او تماس می گیره و میگه تا جایی که میرن دنبالشون باش و با من در تماس باش بعد هم زود برگرد…

علیرضا با حاج احمد به کلانتری رفته اند، حاج احمد بهش میگه که همه چیز و همون جوری که اتفاق افتاده تعریف کنه و باقیش را به خودش بسپاره… علیرضا نگران به هوش نیومدن کمالی است و با حاج احمد درد و دل می کند که مسئول مربوطه علیرضا رو صدا می کنه و او به داخل می رود…

بازرس علیرضا شروع به پرسیدن سوال می کند و او در آرامش دونه به دونه به تمام آن ها جواب میده و جناب سرگرد اظهاراتش و جلوش می ذاره تا امضاش کنه و بعد هم از مامورش می خواد که او را ببرد…

حاج احمد جویای روند پرونده میشه که جناب سرگرده میگه فردا پرونده به دادسرا میره و بعد از آن با علیرضا حرف می زنه و به آرامش دعوتش می کنه تا خودشو نبازه…

طهماسب و رویا در خانه با هم حرف می زنند و طهماسب به خواهرش میگه کار جدید پیدا کردم و قراره به جای سرایدار گلخونه تاجیک مشغول به کار بشم ولی دوست نداشت تو بدونی و می ترسید که فکر کنی به خاطر رضایت نامه و این جور چیزاس…

امیر و محسن هر دو در ماشین هستند و منتظرند، محسن خوابش برده و امیر می خواد بیدارش کنه که او ترسیده بیدار میشه و امیر از حرکتش جا می خورد…

مریم با اسرا در حال درد و دل است و از حرف هایش با علیرضا میگه، اسرا سعی می کنه او را به آرامش دعوت کنه تا خودش را بیشتر از این اذیت نکند که گوشیش زنگ می خوره و مریم با دیدن اسم آزاد او را تنها می ذاره تا راحت حرف بزنه…

امیر به دیدن سعید رفته، سعید به او میگه کی فکرشو می کرد داداشت یکی و ناکار کنه و بندازه گوشه بیمارستان که امیر میگه خودتونم خوب می دونید کار علیرضا نیست ولی سعید از موضع خودش پایین نمیاد و پای ویلا را به میان می کشه که امیر میگه حتما همه چیز را به پدرم می گم و می رود…

خانم مظاهری به دیدن سعید رفته که او پویا را به دنبالش می فرستد تا به استقبالش بره و راهنماییش کنه، خودش هم به اتاق حسابداری میره، پویا با چرب زبونی او را به اتاق سعید می بره و خود سعید هم کمی بعد به دیدنش می رود و بعد از کمی گپ و گفت سر اصل مطلب می روند و خانم مظاهری قبل از قرارداد به او میگه با وجود اتفاقاتی که پیش آمده و حرف و حدیث های شرکتتون جریان به چه صورته و نگران اعتبارش است که سعید میگه این جا من حرف اول و آخر و می زنم پس نگران نباشید…

از طرفی دیگر از رفتار ها و نگاه های پویا هم میشه فهمید که گلوش پیش خانم مظاهری گیر کرده….

محسن در گلخانه به گل ها رسیدگی می کند که مش رجب ازش خداحافظی می کنه تا به شهرش بره و عروسش را بیاورد، محسن سراغ طهماسب را از او می گیره که میگه بد نیست و ایشالا کم کم کار و یاد می گیره، الانم رفته پشت ساختمون کله کشی و میگه که دوربینای اون جا همه جا رو خوب نشون نمیده…

همون لحظه منیره هم با قابلمه غذا از راه می رسه و به محسن میگه هر کسی یه جایی بود و منم دل تنها تو خونه موندن و نداشتم، بعد هم میز غذا را می چیند و با هم حرف می زنند و شام می خورند…

آزاد و اسرا در ماشین هستند اما اسرا هنوز با آزاد سرد برخورد می کنه و فقط ازش می خواد زودتر به بیمارستان ببرتش تا بیشتر از این دیرش نشده…

محسن به بیمارستان رفته تا به رویا در کار های این مدت بهش کمک کنه و بدون مخالفت های رویا کار خودش و می کنه و چیزی نمی گه…

آزاد برای اسرا نامه نوشته و آن را لای کتابش گذاشته تا آن را بخواند، اسرا هم بعد از تحویل شیفتش شروع به خواندن آن می کند و آزاد همه چیز درباره شیما را بهش توضیح داده و خاطرات روز های اول رابطه اش با آزاد را به خاطر می آورد…

۰ ۰ آرا

امتیازدهی به مقاله

[ad_2]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا